عسل جونعسل جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
شروع زندگیمونشروع زندگیمون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
بابا عبدالرضابابا عبدالرضا، تا این لحظه: 46 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
مامان حدیثمامان حدیث، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

شیرینی زندگیمون عسل

بدون عنوان

سلام عزیزم . ببخش که من دیر به دیر به وبلاگت سر می زنم و اینجا رو به روز می کنم . عزیزم این مدت اتفاقای زیادی افتاده که بعضی هاشون خیلی ناراحت کنندس . چند وقت پیش وقتی برای چکاپ ماهیانه رفتم متوجه شدم فشارم بالایه برای همین خانم دکتر بهم گفت که پیش یه دکتر قلب برم تا دلیل بالا بودن فشارمو بفهمم ولی مامانی پشت گوش انداخت و نرفت  تا اینکه یک هفته بعد حالم خیلی بد بود و با حال خراب رفتم دکتر که بازم دیدم بله فشارم بالا رفته و خیلی اذیت بودم . بازم دکتر گفت که به دکتر قلب مراجعه کنم . برای همین پدرجونت زحمت افتاد ورفت از دکتر قلب برای من نوبت گرفت اما اون روز من شیفت صبح بودم و نتونستم برم دکتر برای همین نوبتم دادم به مامان ج...
2 تير 1392

نیمه شعبان

      ********عید همگی مبارک ********                سخنى درباره نيمه شعبان  شيخ حر عاملى رحمه اللّه از بزرگان اصحاب نقل مى كند كه امام صادق (ع)فرمود: (شبى كه حضرت قائم (عج ) در آن متولد شد، هيچ نوزادى در آن شب متولد نمى شود مگر اينكه مؤ من خواهد شد، و اگر در سرزمين كفر متولد گردد، خداوند او را به بركت امام مهدى (عج ) به سوى ايمان منتقل مى سازد.) نيمه شعبان زيارت حضرت امام حسين (ع)و همچنين زيارت امام زمان (ع)مستحب است ، امام صادق (ع)فرمود: (شب نيمه شعبان بهترين شب بعد از شب قدر است و خواندن دو ركعت نماز...
2 تير 1392

احساس مادرانه

  تو را چه بنامم تو را چه بنامم دخترم! تو كه قرار است مخاطب نامه هاي من و شنونده اسرار من باشي تو كه قرار است ادامه دهنده نسل من و آيينه فرداي من باشي. من ـ مادر تو ـ براي تو چه بنويسم! براي تو كه هرگز نديدمت! و هرگز حضورت را شانه به شانه خود احساس نكرده ام. تو را چه بنامم! به نام چه كس اين نامه را بنويسم! نام تو چيست نازنينم؟ به كدام نام تو را صدا بزنم! ميانديشم به تو و نامهايي كه برازنده وجود توست. ذهنم را مرور ميكنم. بايد بهترين نامها را براي تو برگزينم. آيا تو را مهراوه بنامم! تو كه سرچشمة مهري و من ميتوانم در زير آبشار عطوفت و مهرباني تو لختي آرام بگيرم. آيا تو را مونس بنامم كه هستي به حضور تو، دامن انس را تجربه ميكند. تو...
31 فروردين 1392

سال 92

عزیز دلم سلام . این یک ماهی که نتونستم بیام برات بنویسم واقعا سرم شلوغ بود . زندگیم توی این یک ماه من به دختر بودن تو خیلی عادت کردم .  می دونی موضوع اصلی چیه؟؟؟؟؟؟ وقتی آدم می فهمه داره مادر میشه خیلی خوشحاله و فقط از خدا سلامتی بچشو می خواد و براش مهم نیست پسر باشه یا دختر ولی وقتی جنسیت بچه رو می فهمه انگار که اون بچه موجودیتش کامل میشه و تجسمش برای مادر زیباتره .عزیزم منم همین حسو دارم . حس قشنگیه .   عزیز اول از شروع سال نو بگم که به یمن پا قدم جنابعالی زیباترین سال بود برای من . زندگی مامان، اصلا فکر نمی کردم بتونی انقدر توی زندگی من تاثیر داشته باشی و دنیای منو قشنگ کنی . روز 29 اسفند که دیگه من تعطیل ب...
29 فروردين 1392

دختر گلم

سلام عزیزم از اینکه انقدر دیر اومدم واقعا شرمنده ام . این چند وقت خیلی درگیر کارام بودم برای همین وقت آپ کردن نداشتم. عزیز دلم این چند وقته انقدر مامان جون برات لباسای خوشگل خریده که هیچ حد و حساب نداره . انشالله حتما عکساشو برات می ذارم . از طرف دیگه بوی بهار میاد و همه در تکاپوی خانه تکانی عیدهستن ولی عزیزم من هنوز هیچ کاری نکردم تازه می خوام فردا شروع کنم به تمیز کردن و امیدوارم بابات بهم کمک کنه وگرنه من تنهایی از عهده کارها بر نمیام. عزیز دلم دیشب رفتم سونو هم اینکه نگران وضعیتت بودم و هم اینکه دوست داشتم ببینم برات چه نوع اسباب بازی بخرم فدات. دیشب که از سر کار برگشتم با بابات رفتیم مطب سونوگرافی قبلش بابایی برام یه شیرعسل خرید ت...
28 اسفند 1391