عسل جونعسل جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
شروع زندگیمونشروع زندگیمون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
بابا عبدالرضابابا عبدالرضا، تا این لحظه: 46 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
مامان حدیثمامان حدیث، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

شیرینی زندگیمون عسل

سال 92

1392/1/29 19:01
نویسنده : مامان
208 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام . این یک ماهی که نتونستم بیام برات بنویسم واقعا سرم شلوغ بود . زندگیم توی این یک ماه من به دختر بودن تو خیلی عادت کردم .

 می دونی موضوع اصلی چیه؟؟؟؟؟؟سوال وقتی آدم می فهمه داره مادر میشه خیلی خوشحاله و فقط از خدا سلامتی بچشو می خواد و براش مهم نیست پسر باشه یا دختر ولی وقتی جنسیت بچه رو می فهمه انگار که اون بچه موجودیتش کامل میشه و تجسمش برای مادر زیباتره .عزیزم منم همین حسو دارم . حس قشنگیه .

 

عزیز اول از شروع سال نو بگم که به یمن پا قدم جنابعالی زیباترین سال بود برای من . زندگی مامان، اصلا فکر نمی کردم بتونی انقدر توی زندگی من تاثیر داشته باشی و دنیای منو قشنگ کنی . روز 29 اسفند که دیگه من تعطیل بودم شروع کردم به تمیز کردن خونه ولی خیلی آروم کارهامو انجام می دادم بابایی هم خداییش خیلی کمکم کرد روز سی ام هم یک مقدار از کارهامو انجام دادم و برای لحظه سال تحویل همه کارهام انجام شده بود و با بابایی منتظر لحظه تحویل سال بودیم . عزیزم تعطیلات مامانی فقط 4 روز بود و مثل برق و باد گذشت و من باید از روز 5 فروردین سر کار می اومدم ولی برای من سخت نبود چون من باید تا زمانی که به مرخصی زایمان نرفتم کارهامو سریع انجام بدم و کار عقب افتاده ای نداشته باشم و با خیال راحت پستمو به نفر بعدی تحویل بدم.

از وسایلت بگم که چون مامان جونت خیلی دوست داره شما زودتر به دنیا بیای تقریبا تمام وسایلتو فراهم کرده دیروز هم تخت و کمدتو خریداری کرد و برد خونشون . عزیزم انقدر تخت و کمدت خوشگل شده خودم سفارشش دادم و رنگ و مدلش سلیقه مامانیه امیدوارم خوشت بیاد . امروز هم قراره بریم برات سرویس کالسکه و گهوارتو بخریم . انشالله به خوشی از شون استفاده کنی.

از وضعیت سلامتت هم بگم عزیزم قبل از عید با مامان جون برای ازمایش غربالگری رفتیم که جوابشو سال جدید گرفتم و برای دکتر بردم و وقتی نتیجه رو دید گفت خداروشکر همه چی روبراهه . و این بار دکتر برای من سونو آنومالی نوشت که من و بابایی روز شنبه 24 - 1- 92 رفتیم برای سونو اما متاسفانه بابایی نتونست بیاد داخل و من تنهایی رفتم ناراحت والبته دکتر هم سرش خیلی شلوغ بود برای همین خیلی سریع شما رو بررسی و کرد و به من گفت که شما کاملا سلامتید و طبق نظر دکتر شما الان 19 هفته و 6 روز دارید و انشالله به خوشی فردا وارد هفته بیستم می شی .قلب

نازدونه مامان هنوز من و بابایی سر اسم شما به توافق نرسیدم ولی من خودم اسم بهشید رو خیلی دوست دارم اما هنوز  قطعی نیست . ولی امیدوارم عزیزم همیشه تنت سالم باشه و دنیا به کامت . حالا اسمت هر چی می خواد باشه . تو  یکی یه دونه منی عشقم نفسم و همه زندگی من ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)