عسل جونعسل جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
شروع زندگیمونشروع زندگیمون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
بابا عبدالرضابابا عبدالرضا، تا این لحظه: 46 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
مامان حدیثمامان حدیث، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

شیرینی زندگیمون عسل

همه جوری

1392/9/4 15:19
نویسنده : مامان
431 بازدید
اشتراک گذاری

یه چند وقتی هربار که می خواستم وبلاگتو به روز کنم حس و حالشو نداشتم و اصلا دستم نمی رفت که برات بنویسم . این روزا ماشالله خیلی شیرین شدی و علاوه بر صداهای قبلی جیغ هم به صداهات اضافه شده و اگه بهت اهمیت ندیم حتما با صدای بلند جیغ می کشی . هر روز صبح که بیدار می شی تا بهت سلام می کنم با یه ناز قشنگی به مامان می خندی و انگار که تو هم به من سلام می کنی . دو الی سه بار تونستی غلت بزنی و به شکم برگردی ولی زیاد این کارو انجام نمی دی و اینکه دیگه کامل می تونی اشیا رو دستت بگیری . سایز پوشکت شده 4تا9 کیلو یعنی سایز 3 و این یعنی اینکه خدا رو شکر داری بزرگ می شی . هفته آینده هم نوبت بهداشت و واکسنت و یعنی اینکه جنابعالی 4 ماهت تموم میشه و داری کم کم برای خودت خانم می شی . هفته گذشته بابایی باز هم رفت دانشگاه و من و شما از روز سه شنبه رفتیم خونه مامان جون و تا روز جمعه اونجا بودیم . روز 5شنبه هم خونه پسرعمم هیئت دعوت داشتیم و من بخاطر اینکه مریضی زیاد شده برخلاف اینکه خیلی دوست داشتم برم نرفتم و بخاطر شما موندم خونه . عیبی نداره فدای یه تار موت . اگه می رفتم و شما مریض می شدی دیگه نمی تونستم خودمو ببخشم . و دیگه اینکه این چند روز زیاد حوصله ندارم بابایی از صبح تا غروب سر کاره وقتی هم میاد چون ماه دیگه امتحان داره فقط درس می خونه هوا هم سرده و من بخاطر شما همش خونه موندم  . برای همین خیلی کسل و بی حوصله شدم .

و دو تا اتفاق بد که انشالله خدا ختم به خیرش کنه . اول اینکه مامان جون یه چند روزی هست که میگه سینه سمت چپش درد می کنه و زیر دست یه توده ای حس میشه و درد هم داره . دکتر رفته بهش گفته انشالله که چیزی نیست ولی باید ماموگرافی و سونوگرافی انجام بده . خیلی نگرانشم تا هفته دیگه که نوبت داره من روزی صدبار می میرم و زنده میشم و خبر بد بعدی هم اینکه روز جمعه بعدازظهر که می خواستیم بیایم خونه خودمون حلقمو که انداخته بودمش توی بند ساعتم برداشتم و گذاشتمش توی کیفم (البته خیلی مطمئن نیستم) دیشب همه وسایلمو زیر و رو کردم به مامان جون هم زنگ زدم که دنبالش بگرده  ولی متاسفانه نه توی وسایلم بود و نه خونه مامان جون گریه نمی خوام شعار بدم که بحث مالیش مطرح نیست ولی اون حلقه و انگشتر خاطرات زیباترین روزهای زندگیم بود و خیلی برام باارزش بود . خلاصه دیشب کلی توی اینترنت گشتم دنبال دعاها و نمازهایی که برای پیداشدن اشیا گمشدس همه رو خوندم ولی تا بحال که خبری ازشون نیست گریه

حالا بریم ادامه مطلب چندتا عکس از خانم طلا ببینیم .

 

اولین سقاخانه رفتن عسل.

(یکی از آداب و رسوم مردم شهرستان بروجرد برپایی سقاخانه‌ها در منازل خود است که این کار را برای دو ماه محرم و صفر انجام می‌دهند.

برخی از افراد قبل از شروع ماه محرم در یکی از اتاق‌های منزل خود سقاخانه برپا می‌کند که در این سقاخانه پارچه‌های سیاه رنگی را به نشانه عزاداری سیدالشهدا (ع) نصب می‌کند و بر روی این پارچه سیاه رنگ پرچم‌های مختلفی مانند یا حسین (ع)، یا عباس (ع) و پرچم‌های دیگری از ائمه اطهار (ع) را نیز نصب می‌کند.

در سقاخانه‌ها منبرهای چوبی وجود دارد که بر روی این منبر چوبی، تعداد زیادی چراغ روشن می‌کنند و هر فردی  نذری داشته باشد، یکی از این چراغ‌ها را برده و در سال بعد که حاجت روا گردد، این چراغ را به همراه نذری خود به سقاخانه می‌آورد.

در گذشته چراغ‌های سقاخانه با نفت روشن می‌شدند، ولی امروزه برخی از این چراغ‌ها در سقاخانه‌ها برق‌کشی شده و به این وسیله روشن می‌شوند.

در سقاخانه‌ها میز گلاب، عود و اسفند آماده است و در هنگامی که سقاخانه مملو از عزاداران است، از آنها استفاده می‌شود.

برای ورود به سقاخانه‌ها نیار به دعوت نیست، زیرا نصب پرچم سیاه رنگ بر روی درب ورودی هر خانه نشان از برپایی سقاخانه در این منزل و عزاداری و روضه‌خوانی است.

اکثر سقاخانه‌ها شب‌ها مشغول به عزاداری می‌شوند، اما برخی از این سقاخانه‌ها در بعد از ظهر به روضه‌خوانی و قرائت زیارت عاشورا می‌پردازند.

میهمانان و عزاداران سقاخانه‌ها اکثرا با چای و خرما پذیرایی می‌شوند و استفاده لازم را از این مکان می‌برند.

برپایی سقاخانه‌ها در شهرستان بروجرد قدمت طولانی دارد و این رسم با گذشت چندین سال باز هم از رونق خاصی برخوردار است.

برخی از این سقاخانه‌ها نیت می‌کنند و به مدت ۱۰ روز اول محرم هر روز روضه‌خوانی را برپا می‌کنند و نهایت استفاده را از این فرصت انجام می‌دهند و عشق و ارادت خود را به امام حسین (ع) نشان می‌دهند.)

دخترم موسیقی هم کار میکنه.

عسل و کامی(عروسکش). 

وقتی به هیچ نحوی نمیشه عسلو ساکت کرد. قربون زبون قشنگتقلب

دخترم باید هر شب قبل از خواب مطالعه داشته باشه .

ما معمولا اینطوری لباس پهن می کنیم (آش با جاشنیشخند)

وقتی عسل غرق در افکار روزانه اش شده .

هروقت می خوام ازت عکس بگیرم خانم گل محاله به دوربین زل نزنی.قربون چشمای نازت برم.

عسل و دخترهای عمو حمیدش خونه آقاجون. از راست مهتاب ، عسل و ماهرخ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان لي لي
4 آذر 92 19:28
چقدر ماجراي سقا خونه باحاله،،،،،،،،، عسلي هم مثل هميشه خوشگل واي عكس اصل خيلي جالبه بچم و از رخت اويزون كردي بدجنس عالي عالي خدا حفظش كنه برات
مامان
پاسخ
مرسی گلم . آوا جونمو ببوس
مامان لي لي
4 آذر 92 19:30
نزدیک تر بیا...آن دورها که ایستاده ای چه بخواهی چه نخواهی،دلتنگ میشوم!
مامان امين
4 آذر 92 20:57
عزيزم اون عکساى قشنگش با اون چشمای خوشگلش الان پسرم داره برا اون عکس اخرى کلى شعر ميخونه
مامان
پاسخ
ممنون خاله جون چشمات خوشگل می بینه . فدای پسرای گلت
مامان گلشيد
5 آذر 92 11:21
من از اين آشا كه با جاشه خيلي دوست دارم خيلي خوشمزه ان خيلي بلايي ماماني
مامان
پاسخ
مامان گلشيد
5 آذر 92 11:24
اميدوارم مامانت زود زود خوب بشه و هيچ مشكلي نداشته باشه نگران نباش عزيزم. راستي حلقه ات پيدا شد؟
مامان
پاسخ
ممنون از لطفت . نه
مهتاب
5 آذر 92 12:38
سلام عزیز دلم نگران نباش ایشالا مامان جونت خوب میشه غصه نخور عزیزم حلقه ات هم که ایشالا زودی پیدا میشه مرسی که عکس دخملی رو گذاشتی خیلی دلم براش تنگ شده بود وای خدا دوباره داریم به تاریخ واکسن زدن نی نی هامون نزدیک میشیم
مامان
پاسخ
ممنون از لطفت . آره عزیزم منم نگران واکسن عسلم مخصوصا اینکه 5شنبه باید ببرمش و باباش هم اینجا نیست.
مامان آیدا
6 آذر 92 15:03
جونم عسل شیرین ولی نمکی راستی خانومی شمابروجردزندگی میکنید
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم .
مامی آنا
10 آذر 92 1:08
سلام عزیزم مامان رفت مامو گرافی؟خبرش را بهمون بده انشااله که چیزی نیست
مامان
پاسخ
سلام خانمی . ممنون گلم که به فکرمونی . باشه حتما آنای نازمو ببوس