عسل جونعسل جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
شروع زندگیمونشروع زندگیمون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
بابا عبدالرضابابا عبدالرضا، تا این لحظه: 46 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
مامان حدیثمامان حدیث، تا این لحظه: 38 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

شیرینی زندگیمون عسل

سه ماهگی

1392/8/20 13:25
نویسنده : مامان
1,363 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از چند روز اومدیم خونه خودمون . هفته گذشته بابایی رفته بود دانشگاه ، من و شما هم رفته بودیم خونه مامان جون . اول از شروع سه ماهگیت بگم که خیلی ناراحت کننده بود . آخه خانم گل وقتی شما رو برای چکاپ ماهانه بردیم دکتر بعد از وزن کردنت دکتر گفت وزنت 4800 گرمه crying fountain emoticonمن و بابایی خیلی ناراحت شدیم . آخه عزیز دلم شما چرا خوب شیر نمی خوری که وزنت بالا بیاد. قدت هم 56 سانت شده بود . خلاصه آقای دکتر شما رو از هر نظر بررسی کرد و گفت به غیر از وزنت همه چیزت عالیه . و اما یک مورد دیگه بعد از معاینه گفت که دندونات بزودی درمیاد . بعد ازمعاینه هم برات شربت نیوزینک گرفت و گفت برای رشد و اشتها مناسبه. از اون روز تا حالا از اون شربت بهت می دیم خدا رو شکر اشتهات بهتر شده. و اینکه شما قراره یک ماه زودتر غذا خوردن رو شروع کنید.

و اما این ماه بخاطر ماه محرم برات ماهگرد نگرفتیم  انشالله ماههای بعد جبران می کنیم .

ولی از شیرین کاری های این روزات بگم عزیزم 

اول از همه اینکه توجهت کاملا به اطراف هست هرکی از کنارت رد میشه با نگاهت اونو دنبال می کنی تا اینکه از دیدت خارج بشه . جغجغتو دوست داری و حتی تلاش می کنی که بگیریش. وقتی صدات می کنیم بعد از کمی مکث به طرف صدا بر می گردی . از شیطونیات بگم عزیزم که خیلی خجالتی هستی از پدرجونت خجالت می کشیدی و وقتی می دیدیش با یه نگاه قشنگ و خوردنی سرتو پایین می انداختی . آدمایی رو که کم می بینی باهاشون غریبی می کنی و لوسی گریه می کنی. از خنده هات دیگه نمی گم که دل همه رو برده .

 

و یه مطلب دیگه اینکه بالاخره با لباسای سایز 1 هم خداحافظی کردی و از این به بعد لباسای سایز 2 و گاهی سایز 3 باید بپوشی.

روز جمعه هم با هم رفتیم مراسم شیرخوارگان حسینی ولی بعدش پشیمون شدم آخه همه جور آدمی اونجا بود و من ترسیدم نکنه خدای ناکرده شما مریض بشید.  بعد از اون رفتیم خونه خاله زهرا و بعد از شام هم برگشتیم خونه مامان جون . محمدسبحان یه عروسک سگ داره که شما خیلی بهش علاقه نشون دادی فدات شم صورتتو بهش می مالیدی و براش حرف می زدی .

عکساتو توی ادامه مطلب می ذارم .

عسل و خریدای پاییزیش.

وقتی بابایی تصمیم می گیره عسلو بخوابونه.نیشخند

و در نهایت ، مامانی عکس نگیر بابا رو تازه خوابوندمخنده

اولین کالسکه سواری عسل بانو .

اولین بار که عسل خانم جغجغشو گرفت.

عسل و عروسک محمدسبحان .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان لي لي
19 آبان 92 23:24
یادت زیباست...
ببین اگر خودت بودی چه غوغایی میشد
مامان لي لي
19 آبان 92 23:25
انشالله زودتر كمبود وزن عسل جونم جبران ميشه ببوسش دلم براتون تنگ شده بود😘😘😘😘😘


ممنونم خواهر خوبم همراهی شما به من انگیزه میده که بیام و وبلاگ عسلو به روز کنم.
مهتاب
20 آبان 92 18:42
سلام عزیزم غصه نخور اینقدر عسل جونی تپلی بشه که به فکر رژیم غذایی براش بشی تو عکسها که خانوم خانوما تپلی به نظر میاد ناز گلم ببخشید با تاخیر 3 ماهگیتو بهت تبریک میگم ایشالا ماههای دیگه جبران میکنم دوست دارم نازنینم
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم خدا کنه . دخترم خیلی کوچولویه تازه لباسای سایز یک یکمی براش کوچیک شده
مهتاب
21 آبان 92 13:34
عزیزم اینکه خوبه حلما هنوز لباسهای سایز صفرشم میپوشه
مامان
پاسخ
مامان آیدا
21 آبان 92 16:18
غصه نخورعزیزم بعضی نی نیها تازه به غذاخوردن بیفتن چاق میشن خداروشکرکه عسل جونیم داره زود دندون درمیاره
مامان
پاسخ
خدا کنه . دکتر گفت کم وزن گرفتنش هم مال دندون درآوردنشه
خاله محبوب
24 آبان 92 12:59
سلام عزيزم ايشالا زودتر توپولو ميشه قربون چشماش بشم که بعد از خوابوندن بابا از تعجب گرد شد
مامان
پاسخ
مرسی خاله جون . خدا نکنه عزیزم
مامان گلشيد
26 آبان 92 13:19
قربون دل مهربونت ماماني كمبود وزن كه خيلي مهم نيست مهم اينه كه سالم باشه و هيچ ناراحتي نداشته باشه كه به لطف خدا نداره كمبود وزن براي همه بچه ها پيش مياد نگران نباش عزيزكم انشاا.. زود تپل مپلي ميشه
مامان
پاسخ
مرسی مامانی مهربون گلشید نازمو ببوس