عسل جونعسل جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
شروع زندگیمونشروع زندگیمون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
بابا عبدالرضابابا عبدالرضا، تا این لحظه: 46 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
مامان حدیثمامان حدیث، تا این لحظه: 38 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

شیرینی زندگیمون عسل

بدون عنوان

بعد از چند روز از خونه مامان جون برگشتم و اول اومدم وبلاگتو نگاه کنم و دیدم دوستان چقدر به ما محبت دارن از همشون بابت محبتاشون ممنونم . چون بابای عسل آخر هفته ها میره دانشگاه من و عسل هم میریم خونه مامانم و چون اونجا اینترنت نداره بنابراین نمی تونم وب عسلو آپ کنم . طبق معمول اول اومدم سری به وبلاگ دوستان بزنم بعد ماجراهای این چند روزو بنویسم که متاسفانه وقتی وبلاگ آوای عزیز رو دیدم و اتفاقی که براش افتاده رو خوندم واقعا انرژیم از بین رفت . اینم آوای عزیز لطفا برای سلامتیش دعا کنید . به زودی میام و از این چند روز می نویسم . ...
16 آذر 1392

سفیدبرفی و یک کوتوله

دیروز خیلی ناراحت گم شدن حلقم بودم و خیلی بی حوصله ام شده بودم برای همین عسلو  گذاشتم پیش باباش و بعد از مدتها با خاله الهام دوستم رفتیم بیرون . رفت و برگشتمون یک ساعت بیشتر طول نکشید ولی کمیت مهم نیست بلکه کیفیته که اهمیت داره . چون توی همین یک ساعت کلی خرید کردیم و حسابی دلمون باز شد . من یک پالتو خریدم به همراه تعدادی لوازم آرایش و خاله الهام هم فقط وسایل آرایشی خرید. تو راه برگشت دلم نیومد دست خالی برم خونه برای عسل هم یه عروسک خریدم . خلاصه وقتی اومدم خونه بازم یاد حلقم افتادم و حسابی خلقم گرفته شد و عسل خانم هم از همیشه بیشتر ادیت کرد و اصلا یک دقیقه هم نخوابید و تا ساعت 2 نصفه شب منو توی وبگردی همراهی کرد و جالب بود یا لب ت...
5 آذر 1392

همه جوری

یه چند وقتی هربار که می خواستم وبلاگتو به روز کنم حس و حالشو نداشتم و اصلا دستم نمی رفت که برات بنویسم . این روزا ماشالله خیلی شیرین شدی و علاوه بر صداهای قبلی جیغ هم به صداهات اضافه شده و اگه بهت اهمیت ندیم حتما با صدای بلند جیغ می کشی . هر روز صبح که بیدار می شی تا بهت سلام می کنم با یه ناز قشنگی به مامان می خندی و انگار که تو هم به من سلام می کنی . دو الی سه بار تونستی غلت بزنی و به شکم برگردی ولی زیاد این کارو انجام نمی دی و اینکه دیگه کامل می تونی اشیا رو دستت بگیری . سایز پوشکت شده 4تا9 کیلو یعنی سایز 3 و این یعنی اینکه خدا رو شکر داری بزرگ می شی . هفته آینده هم نوبت بهداشت و واکسنت و یعنی اینکه جنابعالی 4 ماهت تموم میشه و داری کم کم ب...
4 آذر 1392

هفته کتاب

.هفته کتاب و روز کتابدار مبارک .   این هفته رو به همه کتابدارای عزیزی که هیچ وقت نامی ازشون برده نمیشه ولی زحمت زیادی برای جوانان می کشند تبریک میگم . از حق نگذریم کتابداری توی جامعه ما یکی از مشاغلی هست که خیلی مظلوم واقع شده و متاسفانه مردم اطلاعات کمی در این باره دارند . مثلا از کتابدارها می پرسن شما دیپلم دارید؟؟؟؟  در حالیکه  همه کتابدارها تحصیلات عالی در حد کارشناسی ارشد و دکترا دارند ولی متاسفانه بدلیل عدم آگاهی ، مردم چنین تفکراتی نسبت به این حرفه دارند. از طرفی نیز این شغل جز کم درآمدترین مشاغل هست و درواقع کتابدارهای عزیز نباید به عنوان حرفه به کارشون نگاه کنن بلکه باید مثل یک تفریح مورد عل...
28 آبان 1392

سه ماهگی

بعد از چند روز اومدیم خونه خودمون . هفته گذشته بابایی رفته بود دانشگاه ، من و شما هم رفته بودیم خونه مامان جون . اول از شروع سه ماهگیت بگم که خیلی ناراحت کننده بود . آخه خانم گل وقتی شما رو برای چکاپ ماهانه بردیم دکتر بعد از وزن کردنت دکتر گفت وزنت 4800 گرمه  من و بابایی خیلی ناراحت شدیم . آخه عزیز دلم شما چرا خوب شیر نمی خوری که وزنت بالا بیاد. قدت هم 56 سانت شده بود . خلاصه آقای دکتر شما رو از هر نظر بررسی کرد و گفت به غیر از وزنت همه چیزت عالیه . و اما یک مورد دیگه بعد از معاینه گفت که دندونات بزودی درمیاد . بعد ازمعاینه هم برات شربت نیوزینک گرفت و گفت برای رشد و اشتها مناسبه. از اون روز تا حالا از اون شربت بهت می دیم خدا رو شکر اش...
20 آبان 1392

شکیبا کوچولو

دیروز بعد از اذان مغرب وقتی هوا کاملا تاریک شده بود شکیبا کوچولو با مامانش و یکی از دوستان خونوادگیشون از یک مراسم بر می گشتن که شکیبا دچار یه حادثه وحشتناک شد و جلو چشم مامانش توی یک چاه که نتیجه ساخت و سازهای ساختمانی بود سقوط می کنه . ارتفاع چاه بین 1 تا 3 متر بوده و شکیبا دقیقا قسمت عمیق چاه افتاده متاسفانه از ناحیه دست راست دچار آسیب شده و استخوان آرنجش کاملا شکسته و بیرون زده . امروز تحت عمل جراحی قرار گرفته و همه امیدوارن که دست شکیبا باز هم مثل قبل بشه . از همتون می خوام که برای دختر کوچولوی ما دعا کنید و اینکه این مطلب رو توی وبلاگ هاتون منتشر کنید به امید اینکه دیگه هیچ کوچولویی بخاطر سهل انگاری و خودخواهی ما دچار حادثه نشه . مسلم...
20 آبان 1392