بدون عنوان
قلب کوچولو
دلواپسی
بدون عنوان
5 ماهگی
5 ماه پیش شما فقط وقتی 18 دقیقه بود که به دنیا اومده بودی من برای دیدن روی ماهت ثانیه شماری می کردم . فقط صدای گریه تو رو می شنیدم در حالیکه کادر اتاق عمل مشغول صحبت کردن بودن . خدا یا شکرت حالا دختر 5 ماه و 18 دقیقه ای من روبروم خوابیده و داره برام می خنده . خدایا بابت لحظه لحظه بودن با عسل ازت ممنونم و خدایا شکرت . دختر گلم 5 ماهگیت مبارک.... ...
نویسنده :
مامان
13:11
بدون عنوان
شب یلدا به روایت تصویر : عکسای پایین هم مربوط به دو شب پیش که شما خیلی منو اذیت کردی و اصلا نمی خوابیدی و مدام دست و پاتو تکون می دادی منم تصمیم گرفتم شما رو قنداق کنم . و کلا تا نیم ساعت با تعجب منو نگاه می کردی و کاملا ساکت شدی خانم خانما. ...
نویسنده :
مامان
12:37
تولد پسرخاله مهدی
لباسای تنتو مامان جون وقتی من و بابایی عقد بودیم از کربلا آورده . فدای پستونک خوردنت. روز چهارشنبه رفتیم خونه خاله زهرا و اینم محمدسبحان پسرخالته که خیلی دوست داره شما رو بغل کنه. ظاهرا شما هم محمدسبحانو دوست داری چون توی بغلش اصلا گریه نمی کنی. فدای جفتتون بشم . روز جمعه هم رفتیم خونه خاله سیمین چون تولد پسرخاله مهدی بود و شما هم که خیلی خانوم بودی. امرزو شما خودت شیشه شیرتو دستت گرفتی و شیر می خوردی . توی روروئک هم نشستی که نمی تونستی خودتو نگهداری بنابراین برای شما زوده . جدیدا وقتی عصبانی می شی جیغ می کشی و دو هفتس که وقتی از خواب بیدار می شی جیغای قشنگی می کشی . ...
نویسنده :
مامان
23:54
4 ماهگی
دوباره می نویسم عسل گلم روز پنج شنبه 92/9/14 شما 4 ماهت تموم شد و وارد 5 ماهگی شدی خانمی. اما من بخاطر چند دلیل واکسنتو با مشورت دکترت روز 4شنبه یعنی یک روز قبل زدم . اون روز پدرجون من و شما رو برد مرکز بهداشت تا برای شما واکسن بزنم . اول قدر و وزنتو اندازه گرفتن و گفتن خدا رو شکر همه چیزت خوبه. وزنت 5800 گرم و قدتم 62 سانت . ماشالله به دختر بلند قد و ظریف مامانی . بعدش برات واکسن زدن و قطره توی دهنت ریختن و شما بعد از واکسن زدن بیشتر بخاطر لباس پوشیدن گریه کردی و همه کارمندا با تعجب نگاهت می کردن و می گفتن این همه صدا مال این دختر کوچولویه و شما من و کارمندای بهداشت . خلاصه وقتی اومدم خونه به شما قطر...
نویسنده :
مامان
21:26